کثیرُلقلم

ویژه عصرِ اعتدال

کثیرُلقلم

ویژه عصرِ اعتدال

جایی که درها برای پیر مردها قفل نیست.

من یک پیرمردِ تنها هستم که در جنگل کاج ها زندگی می کنم، کنار همان اتوبان مشهور که دیگه ماشینی درش تردد نمی کند همان اتوبانی که درحاشیه اش روبه روی جنگل کاج ها یک زمین فوتبال کوچک قرار دارد ...آره همان زمین فوتبالی که در غروب های بارانی پاییز شبحِ چند پسر بچه چهار پنج ساله اخمو توش با توپ چهل تکه شان شروع به بازی می کنند.
دارم آرام از روی پل هوایی رد میشوم بارون بعضی وقت ها میره تو دهنم نور ملایم غروب هم تو چشمهایم، بوی پاییز تو ریه هایم، صدای مردی را می شنوم که خطاب به دختری جوان می گوید :"خانم شما واقعا باسن زیبای دارید".
صدای دویدن و دور شدن دختر را می شنوم، پنجه ام را در هوا می اندازم و بازوی پسر جوان را می گیرم...بهش می گویم: این دیگه چه حرفی بود زدی پسر؟!
پسر که دست پاچگی در صدایش موج می زدند :" آخه مگه دروغ گفتم؟!"
با تکانی شدید دستش را رها می کنم و می گویم: "احمق! همیشه راست هر چیزی را هم نمی شود گفت!!"
به راهم ادامه می دهم، می رسم به پارکینگ زیر زمینی که دیگه سال هاست ماشین ها درش پارکند، دیواره هاش از بتونی سرد ساخته شده که خاطرات را به خوبی در خودش نگهداری می کند.
میرسم به همان در همیشه گی دری که همیشه قفل است اما برا من نه...اینجا دری برای من قفل نیست.
آرام باز می کنم، دخترک تو انباری ازلای خرت پرت های قدیمی خرس اسباب بازی اش را در آورده ،بقل کرده و دارد گریه می کند.
کنارش نشسته ام، گریه اش بند آمده...ازم سیگار می خواهد با اخم دست در جیب کت چهار خانه ام می کنم و بسته سیگار 555 را در می آوررم با ا حتیاط سلفون روش را باز می کنم و یک نخ در می آورم وبهش می دهم.
پک اول را که میزند با لبخدی همراه سرفه نگاهم می کند و می گوید : "به مامانم نگی ازت سیگار گرفتم."
بهش می گویم: آه نه! اگه مادرت بفهمه بهت سیگار دادم اول از همه کله خودمو می کنه...
دیگه خوابش برده بقلش می کنم، خیلی سنگین شده بچه گیاش سبک تر بود...
میبرم...میبرم...چندین کیلومتر...می گذارمش تو تختش.
می خوام برم میدانی که مردم درش به پرنده ها دونه می دهند همیشه میرم آنجا به پرنده ها دونه می دم .
ولی یک مشکلی هست این روزها که خیلی پیر شدم بعضی وقتها فرق آدمها و پرندها را نمی فهمم به اونا هم دونه می دم.

فیلم...

اگر با سینمای "ترانتینو" به قول بچه ها ، حال می کنید، این فیلم یک تجربه عالیست.

بی عنوان ها...

سلین عمیقاٌ معتقد بود که ادبیات از بیان همه بدی های نهاد بشر طفره رفته است و نویسندگان مصرانه در کار آن بوده اند که انسان را خیلی بهتر از آنی که هست بنمایانند... در جایی گفته است همه ما آزاد تر می شدیم اگر همه حقیقت درباره بدسگالی آدم ها بالاخره گفته می شد.

دنیایی "کلاسیک مُدرن" و سنبل هایش.



میکی ماوس یا کوکاکولا و...خیل عظیم سنبل های که متعلق به جهان مدرن کلاسیک هستند را به خوبی میشناسیم.
مقصود از " مدرن کلاسیک" یا دوران "نوین" عصری است که با رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایده‌آلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم پیدا کرد.
و با استناد به صحبت "هابرماس" که معتقد است (مدرنیته پروژه‌ای ناتمام است و هنوز به آخر نرسیده‌است.) میتوان بر جاری بودن وتکامل آن تاکید کرد و به شکل گیری دنیایی پست مدرن اشاره کرد.
"مدرن کلاسیک" دارای نشانه ها و سنبل های فراوانیست، که بیشتر آنها متعلق به یک قرن اخیر هستند و بیشترشان ریشه آمریکایی دارند.
هالیود، کادیلاک، پپسی، الیوس بر پریسلی و مرلین مونرو...
یکی از علوم مدرن روانکاویست و شیوه خاص آن در نشانه شناسی.
در سنبل های ذکر شده "مرلین مونرو" و سر گذشتش برای من بسیار جالب بود و تشابه زندگی واقعی او به سر گذشت "مدرن کلاسیک".
برای درک بهتر این مفهوم باید زاویه نگاهمان را کمی تغییر دهیم، به مونرو آن گونه نگاه کنیم که بود ؛ نه بدان شکل که تبلیغات از وی ساختند، طرح جلد" پلی بوی" و تبلیغ فلان عطر را سریع فراموش کنید، وارانه نگاهش کنید، شاید قدری مبهم به نظر بیایید!
نرما(مرلین مونرو) از مادری" روان پریش"(اسکیزوفرنی) زاده شد که توانایی نگهداری وی را نداشت و این دختر به پرورشگاه سپرده شد ، تا رسیدن به سن قانونی چندین خانواده سرپرستی او را به عهده گرفتند.

دنیایی مدرن هم تقریبا از بطن یک روان پریشی زاده شد، کافیست به عقبه قبل از انقلاب صنعتی نگاهی داشته باشیم!
او در نوجوانی مورد تجاوز قرار گرفت. این تجاوز تاثیرات روانی عمیقی بر او و به ویژه رفتار جنسی او گذاشت؛ او به طور دردناکی احساس نا امنی می‌کرد.
دو جنگ جهانی به سان تجاوزی بود بر روح دنیایی مدرنِ نوجوان آن سالها!
روح دنیایی مدرن شاید در برخی زوایا شبیه به برخی سنبل هایش باشد، در عین جذابیت سر خورده هم هست، گاهی شاد و گاهی غم گین، غمی که از زورش بخواهد با خوردن" صد" قرص خواب آور بخوابد...
داروی خواب همراره از سوی بشر استفاده می شده چه به صورت سنتی و گیاهی و حال به صورت مدرنش"قرص".
مرلین مونرو در تاریخ ۵ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در کالیفرنیا درگذشت. علت مرگ وی، «مصرف بیش از حد داروی خواب‌آور» ذکر شد.